تو خیلی خوبی
پاک و مهربانی
اما
دو چشم درخشان او...

زرورق

کاری به کار هم نداریم. توقع زیادی هم از هم نداریم.  رابطه ای در حداقل های لازم. ایشان آب و غذا و هوا میدهد. خطر رفع میکند.  در عوض من  اشتباهاتش را زیاد به رخش نمیکشم.  از زجرهایی هم که میفرستد آنقدر گله نمیکنم که حوصله اش سر برود.حتی گاهی -به خصوص شبها- از او هم یاد میکنم. خداییش ، خدای چندان بدی  نیست. یکی به دل میزند یکی به عقل.  وقتی خواست تمام زندگیم را بدهد، یک زرورق هم اضافه داد. بله زرورق. تا  خود را بپیچیم در آن،  چنین وقتهایی  که محیط اذیتم میکند و ویار بوی آدمیزاد میگیرم.

این درد را دوست دارم

مدتی ست کلیه ام سیخ میزند. رفتم سونوگرافی. سنگ کوچکی در کلیه سمت چپم است. گمان کنم وراثت هم در به وجود آمدن سنگ کلیه نقش داشته باشد. دکتر هم همین را پرسید. مادرم سابقه سنگ دارد. خیلی سالها پیش جراحی کرد، وقتی که هنوز از این روشهای جدید خبری نبود. حالا من با این درد مشکل ندارم. حتی این درد را دوست درام.

یک بوی شبانه پیچیده در تنم

آواره ام 

از داغ پشت دستم 

تا 

...