کسالت- مثل تمام چیزهای بد دیگر- به اینجا زودتر می رسد. دوباره بعد از ظهرهای کسل و خمیازه ای با باری سنگین با حسی خسته تمام بی انگیزگی و تمام پوچی جهان را برای من به ارمغان آورده اند. این تابستان کسالت آور را آیا به سلامت به سر خواهم برد. هر از گاهی روی یکی از قسمتهای بدنم تمرکز می کنم. این روزها رگهای مچ دستم بیقراری میکنند.به خصوص رگ سبز و برجسته ای که دو شاخه می شود. تا ابدیت، تا آرامش، تا درک مفهوم هستی، تا خرد درمانگر، تنها یک تیغ فاصله است.
به نظرم این رگ دوشاخه آبی میاد نه سبز. البته هیچ وقت با تیغ وتیزی واین حرفا باهاش شوخی نمی شه کرد
تقویمتونم باد زده ورق خورده رفته رو تابستون .
بااین کسالته هم اساسی موافقم
کلا سبز سبزم ریشه دارم من درختی استوارم