رمان و درد شناسی

دبیرستان که بودم رمان زیاد می خوندم پر حوصله بودم و تمرکز کافی داشتم. یادمه کلیدر 3000 صفحه ای رو خوندم. الان نمیتونم رمان بخونم. داستان کوتاه رو ترجیح میدم. به نظر من همین رواج مینیمالیسم مهمترین دلیلش نداشتن تمرکز کافی و کم حوصله شدن مردمه. به خصوص وقتی به توصیفات عاشقانه یک رمان میرسم یا دیگه نمیتونم ادامه بدم یا وقتی که تنها هستم بلند بلند میخونم با یک صدای دورگه در آستانه آوار شدن و حلقه ای از اشک. ... توی وبلاگ نباید شرم کرد باید خودتو خالی کنی. اینقدر دلم میخواد عاشق یکی بشم کشته مرده اش بشم واقعا عاشقش بشم نه اینکه باری به هر جهت باشه اونم عاشق من بشه . "به همین سادگی". دردها اغلب خیلی ساده هستند فقط ما چون با خودمون روراست نیستیم قایمش میکنیم. آره خانم آره آقا این درد منه.

نظرات 2 + ارسال نظر
رز یکشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 11:10 ق.ظ

انشالا که به خواسته ی دلت برسی
هرچند تو این دوره اون آدمی که شما مد نظرتونه کمه و نایاب
ولی نباید امیدت رو از دست بدی
به امید اینکه به خواسته هات برسی
شاد باشی

شهرزاد سه‌شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:31 ق.ظ http://www.koochebaghezendegi.blogfa.com

من دبیرستان که بودم همش رمان های پلیسی می خوندم
گاهی هم تخیلی واصلا احساس نداشتم
ولی نیاز به دوست داشتن ودوست داشته شدن یه نیاز اساسیه که نمی شه انکارش کرد
امیدوارم به زودی یه عشق حقیقی روتجربه کنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد